جدول جو
جدول جو

معنی خشک بازه - جستجوی لغت در جدول جو

خشک بازه
شاخه های خشکی که از درخت بریده باشند
تصویری از خشک بازه
تصویر خشک بازه
فرهنگ فارسی عمید
خشک بازه
(خُ زَ / زِ)
پوست درخت. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) ، شاخهای خشکی را گویند که از درخت بریده باشند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
خشک بازه
شاخه های خشک که از درخت برند، پوست درخت
تصویری از خشک بازه
تصویر خشک بازه
فرهنگ لغت هوشیار
خشک بازه
((خُ. زِ))
شاخه های خشک که از درخت ببرند
تصویری از خشک بازه
تصویر خشک بازه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشک نانه
تصویر خشک نانه
نانی که بدون نان خورش خورده می شود، برای مثال چون روز گردد می دود از بهر کسب و بهر کد / تا خشک نانۀ او شود از مشتری تر نانه ای (مولوی۱ - ۸۶۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک بازی
تصویر خاک بازی
بازی کردن با خاک، کنایه از دل بستن به دنیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب بازه
تصویر شب بازه
شب پره، خفّاش، جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، بیواز، خربیواز، شب یازه، شبکور، مرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط
فرهنگ فارسی عمید
(خُ نَ / نِ)
کنایه از مردم متکبر باشد. (برهان قاطع) (از آنندراج). کنایه از مردم متکبر و ممسک باشد. (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ / زِ)
حصف. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به خشک رنده شود
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ / زِ)
شاخۀ پژمرده و یا شکستۀ درخت. (ناظم الاطباء). خشکمازو. رجوع به خشکمازو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خشک باز
تصویر خشک باز
پاکباز، سالک طریقت عارف
فرهنگ لغت هوشیار
خشک شده، نوعی نفرین است
فرهنگ گویش مازندرانی